شعر و متن کوتاه سنگ قبر پدر
شعر شهریار برای سنگ قبر پدر
ای شمعها بسوزید! گل در شَکَفتنی است
تابوت پدر شد زتنم خانهٔ جانم
در داغ تو ای نخل خجسته گل و خندان
اشک است که میبارد و خون است زبانم
ای کاش دوباره پدری داشتم امروز
از دست پدر دست دلم بست زبانم
با مرگ پدر هیچ نماند از دل شاد
مادرم ای مادر محزون تو نیز شاد
شعر شهریار برای پدر
پدرم رفت و مرا چشم به راهی نگذاشت
یادگاری به جز از حسرت و آهی نگذاشت
شعر اول
پدرم قامت تو تکیه گهی بود مرا
گفته هایت چو چراغی به رهی بود مرا
خنده هایت همه شادی و همه مهر و صفا
زندگی نامه تو چون شبحی بود مرا
شعر دوم
گشته است چشمان من از درد و غم دریا پدر
من چه گویم بی تو از فردا و فرداها پدر
تکیه گاهم بودی و تنها امید و آرزو
بی تو این عالم ندارد رنگ شادی ها پدر
شعر سوم
پدرم در سوگ تو دلهای ما پیوسته می گرید
سراپا همچو شمعی بی نفس آهسته می گرید
توئی در خاطر دلهای ما تا آخرین لحظه
بیادت چشم ما چون ساغر بشکسته می گرید
شعر چهارم
ز فراق هجر رویت غم سینه سوز دارم
پدرم قسم به مهرت نه شب و نه روز دارم
ز تنم نشانه غم ز لبم نداری زاری
ز دلم صبوی خونین گله از زمانه دارم
جدیدترین سنگ قبر گرانیت
شعر پنجم
آنکس که مرا روح و روان بود پدر بود
آنکس که مرا فخر زمان بود پدر بود
افسوس که رفت از سرم ان سایه رحمت
آنکس که برایم نگران بود پدر بود
شعر ششم
زمانی بود روز و روزگاری
چه زیبا بود گلهای بهاری
بهاران رفت و گل رفت و وفا رفت
پدر رفت و صفا رفت و وفا رفت
شعر هفتم
یاد ایامی که ما هم روزگاری داشتیم
هم پدر بالای سر هم سایه بانی داشتیم
ای صد افسوس به اعلا رفت و ما تنها شدیم
بعد مرگش العجب ماتم سرایی داشتیم
شعر هشتم
این که خفته است در این مرقد پاک
پدر خوب و فداکار من است
طلب مغفرت از در گه حق
بهر او روز و شبان کار من است
جدیدترین سنگ قبر مرمریت
شعر نهم
افسوس که آن همدم دیرینه ما رفت
آن مظهر پاکیزگی و مهر و صفا رفت
یاران تو از سوز دل خویش بگویند
ای وای فلک مونس جان و دل ما رفت
شعر سنگ قبر پدر بسیاز زیبا
شعر دهم
سایه اش ما را پناهی بود و رفت
شانه مان را تکیه گاهی بود و رفت
رفت و رفت غمهای ما بیشتر شد
شادی ما یک نگاهی بود و رفت
شعر یازدهم
ای پدر ای عارف نیکو خصال
ای که قدرت را نداشتم هنگام وصال
خوش بخواب اینجا که این دنیای دون
چون تو گوهر کم دهد از خود برون
شعر دوازدهم
آن گنج نهان در دل خانه پدرم بود
هم تاج سرم بود همی بال و پرم بود
هر جا که زمن نام نشانی طلبیدند
آوازه نامش سند معتبرم بود
جدیدترین سنگ قبر مرمر
شعر سیزدهم
از ملک جهان رفت به جنت پدر ما
برداشته شد سایه لطفش ز سر ما
افسرده نمی خواست دل همسر و فرزند
افسوس فلک کرد پر از غم جگر ما
شعر چهاردهم
ای چرخ و فلک خرابی از کینه توست
بیدادگری شیوه دیرینه توست
ای خاک اگر سینه تو بشکافتند
بس گوهر قیمتی که در سینه توست
شعر پانزدهم
گفتم که پدر رسم بزرگی نه چنین بود
گفتا چه توان کرد که تقدیر چنین بود
گفتم که نه وقت سفرت بود چنین زود
گفتا که مگو مصلحت حق چنین بود
شعر شانزدهم
بیاد شمع رویت همچنان پروانه می سوزم
تو رفتی من بجایت اندر این کاشانه می سوزم
گهی آیم کنار قبر تو دیده گریان
گهی از مهربانیهای تو در خانه می سوزم
جدیدترین کتیبه سنگ قبر
شعر هفدهم
اگر بار گران بودیم و رفتیم
اگر نامهربان بودیم و رفتیم
شما با خانمان خود بدانید ( بمانید )
که ما نامهربان بودیم رفتیم
شعر هجدهم
با موهای سپیدش ، پاکی قدومش
صفای وجودش ، سنگینی سکوتش
نجابت و غرورش ، با زمزمه کلامش
در جذبه محرابی ، گسترده وسیع جنت بود
و ما فقط ( پدر – مادر ) ، می خواندیمش
شعر نوزدهم
چه شبها تا سپیده درد کشیدی
ندای یا علی یا رب کشیدی
بخواب آرام پدر جان در مزارت
که پایان شد تمام دردهایت
شعر بیستم
ای سفر کرده به معراج به یادت هستیم
ای پدر ما همگی چشم به راهت هستیم
تو سفر کردی و آسوده شدی از دوران
لیک کا غمزده هر لحظه بیادت هستیم
جدیدترین سنگ قبر ارزان
شعر هفدهم
اگر بار گران بودیم و رفتیم
اگر نامهربان بودیم و رفتیم
شما با خانمان خود بدانید ( بمانید )
که ما نامهربان بودیم رفتیم
شعر هجدهم
با موهای سپیدش ، پاکی قدومش
صفای وجودش ، سنگینی سکوتش
نجابت و غرورش ، با زمزمه کلامش
در جذبه محرابی ، گسترده وسیع جنت بود
و ما فقط ( پدر – مادر ) ، می خواندیمش
شعر نوزدهم
چه شبها تا سپیده درد کشیدی
ندای یا علی یا رب کشیدی
بخواب آرام پدر جان در مزارت
که پایان شد تمام دردهایت
شعر بیستم
ای سفر کرده به معراج به یادت هستیم
ای پدر ما همگی چشم به راهت هستیم
تو سفر کردی و آسوده شدی از دوران
لیک کا غمزده هر لحظه بیادت هستیم
جدیدترین سنگ قبر تویسرکان
شعر بیست و یکم
پدر آن تیشه که بر خاک تو زد دست اجل
تیشه ای بود که شد باعث ویرانی ما
آنکه در خاک سیه داد سر و سامانت
کاش میخورد غم بی سر و سامانی
شعر بیست و دوم
در جان یاد آن شبها که ما را شمع جان بودی
میان نا امیدی ها چراغ جاودان بودی
برایت زندگانی گرچه یکسر رنج و سختی بود
بنازم همتت بابا که تا بودی صبور و مهربان بودی
شعر بیست و سوم
پدرم بارش باران خدا بود
پدرم جلوه ایمان و صفا بود
پدرم در همه حال کارگشا بود
پدرم حاکم پیمان و صفا بود
شعر بیست و چهارم
فاتحه ای چو آمدی بر سر خسته ای بخوان
لب گشا که می دهد لعل لبت مرده جان
آنکه به پرسش آمد و فاتحه خواند و می رود
گو نفسی که روح را می کنم از پی اش روان
جدیدترین سنگ قبر نطنز
شعر بیست و پنجم
به انتظار تو بودم که از سپیده بیایی
حصار قربت مارا به خنده ای بگشایی
ز خوشه های سرشکم ستاره نذر تو کردم
که پیش پای تو ریزم اگر به خانه بیایی
شعر بیست و ششم
پدرم روی مهت روح و روان بود مرا
مهر تو قوت تن قوت جان بود مرا
خانه ما ز جمال تو صفهائی میداشت
آب و خاکش ز قدوم تو بهائی میداشت
شعر بیست و هفدم
جهان جام و فلک ساقی اجل می
خلایق جرعه نوش باده می
خلاصی نیست اصلا هیچکس را
از این جام و از این ساقی از این می
شعر بیست و هشتم
آنها که کهن شدند و آنها که نواند
هرکس به مرا خویش یک یک بروندگ
این کهنه جهان به کس نماند باقی
رفتند و رویم ، دیگر آیند و روند
شعر بیست و نهم
عاقبت زین دار فانی پرکشیدم یا حسین
عشق تو مهر علی در سینه دارم یا حسین
من در این وادی غریبم جان زهرا مادرت
هر شب جمعه گذر کن بر مزارم یا حسین
شعر سی ام
روح پاکت با امیر المومنین محشور باد
حانه قبرت زالطاف خدا پر نور باد
ای چراغ زندگانی ای پدر یادت بخیر
خاطرت در باغ فردوس برین مسرور باد
شعر سی و یکم
پدر با تو بودن همیشه پر معناست
بی تو روح گرفته تنهاست
با تو یک کاسه آب یک دریاست
ای تو تعریف ناپذیرترین
بی تا ما کوچک و حقیرترین
شعر سی و دوم
ای دریغا راد مرد لطف و رحمت درگذشت
نخبه شوق و تلاش و کار و همت درگذشت
آنکه با عشق علی قلبش به سینه می تپید
گشت تسلیم قضا و با رضایت درگذشت